تابستان ٤٢

نمیدونم این خوبه یا بد!شاید بگید بابا تو دیونه ای . شایدم بگی جمع کن بابا . ممکن هیچی نگی و همینطور بفکر فرو بری که قطعا میری من پنج شنبه ها صبح تو مترو تا محل کار فایل صوتی تلاوت قران اون سوره هایی ک عبدالباسط برا ختم میخونه . اونارو میزارم و گوش میدم. بخاطر شب جمعه بودنش به خودم میگم این و برا وقتی مردی میذارن براتحس جالبی که خودم و توی مجلس ختمم حس میکنم + نوشته شده در دوشنبه دهم مهر ۱۴۰۲ ساعت 20:58 توسط hamed  |  تابستان ٤٢...

پریشب داشتم شام میخوردم . شیک و مجلسی که به ناگاه فک پایینی وقتی رسید به فک بالایی سر یه موضوع بیخودی باهم نساختن و راه به هم نداند و باصدای قریژی که از توی دهنمم شنیده شد از روی هم رد شدن و رفتندمن یهو به خودم امد که این چی چی بود دیگه و از کجا بود . که بهلهههههههههه متوجه شدم دندان مبارکمان مثل تخته سنگی بزرگی که از وسط نصفش میکنن . از وسط دوتا شد . قبلا پرش کرده بودن چندین سال پیش ولی روکش نداشت . متاسفانه دو نیم اویزون از لثه خخخخخ خلاصه 4 ساعت با درد و گرسنگی و استرس گذروندم تا دیشب ک رفتم دکتر ( وقت گرفته بودم ) اقای دکتر هم بعد معاینه کوتاهی که داشت امر بر جراحی و کشیدن و ایمپلنت دادند . منم که اون زیر چاره ای جز اطاعت اوامر نداشتم . جاتون خالی در طی 0 دقیقه بعدی دندان شکسته را کشیده و جایش را بخیه کرده و با یک گازاستریل در دهان محل را ترک گفته خخحالا باشه تا 10 روز بعد برم بخیه بکشم و برا ایمپلنت اقدام کنم + نوشته شده در دوشنبه هفدهم مهر ۱۴۰۲ ساعت 15:4 توسط hamed  |  تابستان ٤٢...

خیلی چیزا میتونه خر باشه . یا خر باشنمثل سرمایی که به زورمیخوری یا مثل همین سینوزیتی که نمیدونی چرا اصلا باید داشته باشی. شاید من نمیدونم و بقیه میدوننمثلا اینکه به عنوان راننده صبح بشینی پشت فرمان و تا شب جدا از اینکه حواست به جاده باشه منتظر باشی تا هروقت سرنشینا گفتن اینجا ترمز کن خرید دارم . معطل نکنی و هرجاهستی ایست کنییا اینکه بری یه مطلب بخونی بعدش قسمت نظرات و ببینی که بعد از چارتا پیام اول بحث جداگانه ای ایجادشده و شبیه حموم زنونه شده خلاصه خیلی چیزا میتونه خر باشه . حتی خود خر و شاید خود من + نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 22:23 توسط hamed  |  تابستان ٤٢...